پایان شانزده ماهگی و از شیر گرفتن پسرکم
پسرکم با تمام شدن شانزدهمین ماه از زندگی ت من و بابا جون تصمیم گرفتیم که شما رو از شیر بگیریم. اگه بخوام از احساسم بگم قلبا راضی به این کار نبودم و دوست داشتم تا پایان دوسالگی ت خودم از شیره وجودم بهت بدم اما گاهی زندگی اونطور که دوست داری پیش نمیره. روزهای اول خیلی سخت بود چون شیر روزانه رو کامل قطع کردم خیلی بی تابی میکردی و دائم بغلم بودی باید سرگرمت میکردم و یا بیرون میبردمت. تا یک هفته شبها موقع خواب و صبحا وقتی بیدار میشدی شیرت میدادم اما بعد از یک هفته اون رو هم قطع کردم. شب اولی که شیر نخوردی تا صبح بیقرار بودی و حسابی گریه و شیون کردی منم پا به پای شما گریه میکردم برای من هم خیلی سخت بود چون شیر دادن به تو برای من هم...